از دست شوی اومدم بیرون بابام بهم گفت دستتو با لباست خشک نکن نمیدونم چرا فکر میکنه
من دستمو میشورم
وست شب گرمم شد به بابام گفتم بوها دیگه نمیتونم تحمل کنم برو کولر روشن کن بابام یک
ملاف بهم داد گفت بکش دور
خودت گفتم گرمم ملاف بکشم دور خودم
گفت منم وقتی گرمم میشه همین کارو میکنم بعد یک مدتی یهو از روی خودت بزنش کنار یخ میزنی
به بابام گفتم بابا این گوشیا نذار بالا سرت سرطان زا هست صبح که بیدار شدم دیدم همه
گوشیا بالای سر منم من که تفهمیدم کار کی بود ولی بابام
گفت تو خواب راه رفتی لابد
گوشی بابام برداشت اشتباهای رفتم تو سابقه جستوجو دیدم نوشته چگونه پسر خود رو بکشیم
که رایانه اش قطع نشود
سلام
دوستان من امیرم دانشج هستم من با سه تا از دوستام تو خونه اجاره ای تو شهر
شیراز درس میخوندیم خونه خیلی قدیمی بود صاحبشم یک پیر زن هست
اسم دوستام علی سجاد محسن شب بود قرار گذاشتم که شام بیرون بخوریم
من که ادم شیرازی هستم حوصلم نمیشد باخطر همین هممون پول دادیم به محسن که بره و از بیرون فست فود بخره بیاد ما داشتیم درس میخوندیم که از زیر زمین همش صدا میومد یکهو علی کفری شد گفت بیاین بریم ببینیم چیه من گفتم حوصلم نمیشه خودت برو سجادم بهم گفت تو چطو حوصلت میشه نفس میکشی بهش گفتم اگر میشد اون کارم نمیکردم علی گفت من از تاریکی میترسم وگرنه خودم میرفتم